به نور
چهارشنبه 91/1/30 10:54 صبح| | نظر
گفت شب که میاد ، چراغ ها رو خاموش کن و براش روی میز دو تا شمع روشن کن .
گفتم از تاریکی میترسم .
گفت اینطوری بهش نشون میدی چقدر عاشقشی و یه حس خوب بهش منتقل میکنی.
گفتم من از تاریکی میترسم .
خندید
منم خندیدم
خندیدیم ...... ولی پشت دیوار خنده هام داشتم میگفتم : دکتر ! اون خودش چراغ دلم رو روشن کرد . نمیتونم چیزی رو که تو دلم هست رو یه جور دیگه نشون بدم . میخوام بدونه چراغ خونش همیشه روشنه مثل دل من .